بچه ها شوخی شوخی به گنجشک ها سنگ میزدن ، گنجشک ها جدی جدی میمردند
آدمها شوخی شوخی زخم زبون می زدند و قلب ها جدی جدی میشکستند
و تو شوخی شوخی لبخند میزدی و من جدی جدی عاشق میشدم
نمیخوای شوخی شوخی به این که جدی جدی به فکرتم فکر کنی؟
#آرام ندارم
نه #دلم نه #ذهنم
از #تصمیمات #مثلا #عاقلانه
#من مانده ام با #تنهاییم
#دلم #کمی نه
#زیادی #سقوط #آزاد میخواهد
#شاید اینگونه
#دیگر نه #من باشم
نه #دنیای #من ...
چيزيم نيس....
جزء...
يه دلتنگي خفه كننده
ﻧﻤﻮﺩﺍﺭ ﺍﻣﯿﺪ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ
.
.
.
.
.
.
.
ﻧﺸﺴﺘﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺍﺭﻩ ﺩﺍﺭﯾﻮﺵ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﺪﻩ
ﺧﯿﻠﯽ ﻭﺍﺳﺶ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ
حـُـــوصـــلـہ
هـــــیــــچْ ڪــَــسْ
را
جـُــز
یــاـב "تــــــ♥ـــــو "
نـــَــבارَمْ !!!
زندگی یا شیرینه عشق تلخش میکنه
یا تلخه عشق شیرینش میکنه
برای من تلخ بود تلختر شد
خدایا ممنون نفسم بسه
تـــلــخ تـــر از انــتـــظار . . .
انـتـظاریست که مـــی دانی پـایـان خــوشــی ندارد
امـــــــّا
بــــاز هــــم دل به پــایـــانـــی خــــوش مــی بــنــدی . . .
⇜ دعـا نکــــن مـادر
⇜ نمـیـخواهـــم
⇜ پیـــــر شـــــوم
⇜ جـــــوانـــے کـــہ
⇜ خیـــــرے نـداشــــت
⇜ پیــــرے هــــــم
⇜ پیشــکـــش خــودتـــان
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﺖ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺕ
ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﯽ ...!!
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻫﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﯼ .....
ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﯾﺪ ﻓﺮﯾﺎﺩﺷﺎﻥ ﺑﺰﻧﯽ ﺍﻣﺎ
ﺳﮑﻮﺕ ﻣﯽﮐﻨﯽ !!!
ﮔﺎﻫﯽ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻧﺎﮐﺮﺩﻩ ﺍﺕ .....
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﺖ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺑﯿﺎﻭﺭﯼ ....
ﺍﻧﮕﯿﺰﻩ ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍ ﻧﺪﺍﺭﯼ ...
ﻭ ﺣﺎﻝ ﻫﻢ ﮐﻪ .....!!!
ﮔﺎﻫﯽ ﻓﻘﻂ ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ﺯﺍﻧﻮ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺗﻨﮓ ﺩﺭ
ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮﯼ ....
ﻭ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﮔﻮﺷﻪ ﺗﺮﯾﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯾﮑﻪ ﻣﯽﺷﻨﺎﺳﯽ ﺑﻨﺸﯿﻨﯿﻮ .....
" ﻓﻘﻂ " ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯽ ....!!!
ﮔﺎﻫﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻟﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﮏ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ ﺗﻨﮓ ﻣﯽﺷﻮﺩ .....
ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻟﮕﯿﺮﯼ ...
بـعـضـی وقـتـا مـجـبـوری
تـو فـضـای بغضت بخندی
دلـــــــــــت بــگـــیــــره
ولـــی دلـگـیـری نـکـنـی
شـــــــاکی بـــــــشــــی
ولـــی شـکـایـت نـکـنـی
گـــــــریــــــه کــــنـــــی
اما نزاری اشکات پیدا شن...
خـــیــلــی چیــزا رو بـبینی
ولــــی نـــدیـدش بـگـیری
خـیـلــی حـرفـارو بـشنوی
ولــی نـشـنـیـده بـگـیــری
خـیـلـی هـا دلـتـو بـشکنن
ولی تـو فقط سکوت کنی
ادمهایی که تنهایی رادوس دارن...................
در دل خود یک نفر را انقدر دوست دارند...............
که الان ..................نمیتونند یا نمی خواهند هیچ کسی را جایگزین کنند
چون با دل خودشون دارن زندگی میکنند...
میدونی بن بست زندگی کجاست؟؟؟
جایی که.....
نه حق خواستن داری
نه توانایی فراموشی
سادگی جرم است..
و من..
یک مجرم سابقه دار
■ چیزے شدهـــ ْ دڪتر ْ ...؟
□- متـأسفمـــ ْ ...
■ ﻣَڹ طآقتشو دآرمـ
□- یڪـ ْ بیمآرے نآشنآختــہ س ْ
ڪآرے از دستــ مآ برنمیآد..
■ ینـے چــے ْ ؟ ؟ ؟
□- قلبتـــــ از ڪآر ٰاٌٰفتآدهْ
■ خبـــــ ْ ...؟ ؟
□- اماَ نَفســ میکشـے .
هر چه بیشتر می خواهمت
دورتر میشوی
برگرد
قول میدهم دیگر دوستت نداشته باشم
قرار نیست
من بنویسم و تو بخوانی حتی قرار نیست
بفهمی که من به خاطر تو نوشته ام !
فقط قرار است دلم ارام بگیرد که نمیگیرد
#قلــبم : خستمــ
#مــن :از چــــے؟
#قلــبم :از تــو... از غصہ هـــات....کے میخوایــ خوبــ شے ...؟؟
#مــن :دیــگہ کــار نکــن خــوب میــشم (:
خدااا ....
زندگیم شده همین چندتا کلمه
•|دیگه حتی
•|حوصله
•|خودمم
•|ندارم
❥❥کسے که تورو نمیخواد نمیخواد دیگه... ❥❥
❥❥ خودتو خورد نکن... ❥❥
❥❥تو خودت بشکن... ❥❥
❥❥غصه بخور اما آویزون نشووو... ❥❥
❥❥ برو.. ❥❥
❥❥یه روزے دلش واست تنگ میشه.. ❥❥
❥❥ یه روزے واس تک تک کارات،، نگرانیات،،گیر دادنات دلش تنگ میشه... ❥❥
❥❥بی صدا بـــــــــــرو.. ❥❥
❥❥ یه روز جای خالیتو حس میکنه... ❥❥
❥❥برووو... ❥❥
❥❥ یه روز تنها آرزوش میشے... ❥❥
❥❥مگه دوسش ندارے؟ ❥❥
❥❥بودنت اذیتش میکنه... ❥❥
❥❥ احساس میکنے داره میپیچونتت؟ ❥❥
❥❥بهتره برے.............. ❥❥
❥❥ یه وقتایے باید رفتــــــــــــــــ... ❥❥
❥❥اونم با پاے خـــــــودتـــــــــ........... ❥❥
❥❥ باید جاتو تو زندگے بعضیا خالے کنے ❥❥
❥❥درسته تو شلوغیا متوجه نمیشن چے میشه.......... ❥❥
❥❥ ولی بدون ❥❥
❥❥یه روزیے❥❥
❥❥ یه جایے❥❥
❥❥ بدجورے یادت مےافتن که دیگه ❥❥
❥❥دیر شده.......... ❥❥
❥❥ کسی که تو رو نمیخواد،، ❥❥
❥❥نمیخواد دیگه....
اِدوارد: میدونی فرق بین درد و رنج چیه؟
آنا: چه فرقی میکنه؟ وقتی دوتاشون بَدَن...
اِدوارد: وقتایی که باهات حرف میزنم و
حواست پیش یکی دیگه س،
این میشه رنج!
آنا: خب درد چیه اونوقت؟
اِدوارد : که با این حال، باز دوستت دارم!
"سقوط عقابها"
رابرت کیوساکی
حال عجیبی دارد این روزهای من...گیر کرده ام....
بین"ساعتی "که"نمیگذرد و...
"عمری "که به سرعت"میگذرد."
خــدایا....
طآقــــتم رآ...
بآ طآق آسمـــانت...
اشتــــباه گـــرفتی..!
تــو دیـــگر چــرآ..!؟
زندگی بدون انگیزه
از مرگ بدتره....
نمیخندم
چون دلیل قانع کننده ای
برای خندیدن پیدا نکردم
حسابــ هر دوتاشــ از دستَمــ در رَفته
گریه هایــِ راستکیمــ
خنده هایــِ الکیمـــ :)
حال عجیــــــبی دارد این روزهای مــــن ...
گیر کرده ام...
بین "ســــاعتی" که "نمیــــگذرد و ...
"عمــــــری" که به سرعــــت "میــــــگذرد" .
کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت
نوبت به ما که رسید قلم افتاد…
دیگر هیچ ننوشت!
خط تیره گذاشت و گفت:
تو باش اسیر سرنوشت…
اشک ها قطره نیستند
بلکه کلماتی هستند که می افتند
فقط بخاطر اینکه پیدا نمیکنند کسی را که معنی این کلمات را بفهمد . . .
میدانی؟؟
آدم هاى ساده...
ساده هم عــــاشق می شوند...
ساده صَـــبوری می کنند...
ساده عشـــ❤ــشق می ورزَند...
ساده می مانـَــنــــــد...،،
امــا
☜بِـہ جـــایـی رِسـیـدَم کـہ
☜خُــدام وَقـتـی نِـگـام مـیـکـنـہ میـگـِہ
☜چِـــرا هَـــــر کـاری مـیـکـنـم
☜ خـوب نـمـیـشـی آخـــــہ....
من یاد گرفته ام........ وقتی بغض می کنم....... وقتی اشک می ریزم........ منتظر هیچ دستــــــــــــــی نباشم.......!!!!! . وقتی از درد.... زخم هایم به خودم می پیچم...... مرهمی باشم بر جراحتــــــــــم...... ! . من یاد گرفته ام...... که اگر زمین می خورم.... خودم برخیــــــــــزم......!!!! . من یاد گرفته ام راهی را بسازم به صداقت........!!!! . من یاد گرفته ام.......... که همه رهگذرنــــــــد......... همـــــــــــه.........
یه جایــی هم هست بعــد از کلی دویــدن یهــو وایمیستی
سرتــو میندازی پاییــنو آروم میگی بیخیال دیگه نمیــرسم....
بدون لباس تصــور کن خودتـــو،،
تو قطــب شمــال...
چــی شُد؟؟
یــخ کردی؟؟
حالــا بفهمــــ،
وقتی سنگیــــن نگـام میکردی،،
سنگین باهام حرف مـیزدی،،
سنگیــن پیام میدادی،،
پُستـــای سنگین میذاشتـــی..،
من تــــو چه وضعیتــی بودم....
کَسیـ نمیدُونــــھ...
مَــنـ تو عُمـــــرَمــ...
شَــباییــ دارَمـــ..
کِـــھ خودشِــونــ چَــند روز طــولــ میکِشَــنــ..
زنده ام نه از جانی که مانده
از استخوان های لجبازی که روی هم ایستاده اند
میدانم دیگر برای من نیستی
اما دلی که با تو باشد این حرف ها را نمی فهمد
تنها بی هوایی آدمی را خفه نمی کند
گاهی هوایی شدن آرام آرام بدون روسیاهی خاموشت می کند
به من حق بده
که میل به خوردن نداشته باشم
این بغضها که
تو به خورد من میدهی
سیر سیرم میکند …
غمــگیــنم
همــانــنــدِ مــــرد هــــزار چــهــره که میــگفــت:
نمــی دونــم چــرا تــو زنــدگــیم هِـــی نمــیــشه
میتوانم شــــاد باشم ،
راحـــت است . . !
کافیست چشمانم را ببندم
و به خیـــال بروم . . .
تعداد صفحات : 2